کد مطلب:122548 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:240

کمالات انسانی
امام حسن (ع) در كمالات انسانی یادگار پدر و نمونه ی كامل جد بزرگوار خود بود. تا پیغمبر (ص) زنده بود، او و برادرش حسین در كنار آن حضرت جای داشتند، گاهی آنان را بر دوش خود سوار می كرد [1] و می بوسید و می بویید.

از پیغمبر اكرم (ص) روایت كرده اند كه درباره ی امام حسن و امام حسین (ع) می فرمود: این دو فرزند من، امام هستند خواه برخیزند و خواه بنشینند (كنایه از این كه در هر حال امام و پیشوایند).

امام حسن (ع) بیست و پنج بار حج كرد، پیاده، در حالی كه اسبهای نجیب را با او یدك می كشیدند. هرگاه از مرگ یاد می كرد می گریست و هرگاه از قبر یاد می كرد می گریست، هرگاه به یاد ایستادن به پای حساب می افتاد آن چنان نعره می زد كه بیهوش می شد و چون به یاد بهشت و دوزخ می افتاد؛ همچون مار گزیده به خود می پیچید. از خدا طلب بهشت می كرد و به او از آتش جهنم پناه می برد. چون وضو می ساخت و به نماز می ایستاد، بدنش به لرزه می افتاد و رنگش زرد می شد. سه نوبت دارائیش را با خدا



[ صفحه 93]



تقسیم كرد و دو نوبت از تمام مال خود برای خدا گذشت. گفته اند: «امام حسن (ع) در زمان خودش عابدترین و بی اعتناترین مردم به زیور دنیا بود».

در سرشت و طینت امام حسن (ع) برترین نشانه های انسانیت وجود داشت. هر كه او را می دید به دیده اش بزرگ می آمد و هر كه با او آمیزش داشت بدو محبت می ورزید و هر دوست یا دشمنی كه سخن یا خطبه ی او را می شنید، به آسانی درنگ می كرد تا او سخن خود را تمام كند و خطبه اش را به پایان برد. محمد بن اسحق گفت: «پس از رسول خدا (ص) هیچكس از حیث آبرو و بلندی قدر به حسن بن علی نرسید. بر در خانه اش فرش می گستردند و چون از خانه بیرون می آمد و آنجا می نشست راه بسته می شد و به احترام او كسی از برابرش عبور نمی كرد و او چون می فهمید؛ برمی خاست و به خانه می رفت و آن گاه مردم رفت و آمد می كردند». در راه مكه از مركبش فرود آمد و پیاده به راه رفتن ادامه داد. در كاروان همه از او پیروی كردند حتی سعد بن ابی وقاص پیاده شد و در كنار آن حضرت راه افتاد.

ابن عباس كه از امام حسن و امام حسین (ع) مسن تر بود، ركاب اسبشان را می گرفت و بدین كار افتخار می كرد و می گفت: اینها پسران رسول خدایند.

با این شأن و منزلت، تواضعش چنان بود كه: روزی بر عده ای مستمند می گذشت، آنها پاره های نان را بر زمین نهاده و خود روی زمین نشسته بودند و می خوردند، چون حسن بن علی را دیدند گفتند: «ای پسر رسول خدا بیا با ما هم غذا شو». امام حسن (ع) فورا از مركب فرود آمد و گفت: «خدا متكبران را دوست نمی دارد» و با آنان به غذا خوردن مشغول



[ صفحه 94]



شد. آنگاه آنها را به میهمانی خود دعوت كرد، هم غذا به آنان داد و هم پوشاك.

در جود و بخشش امام حسن (ع) داستانها گفته اند. از جمله مدائنی روایت كرده كه:

حسن و حسین و عبدالله بن جعفر به راه حج می رفتند. توشه و تنخواه آنان گم شد. گرسنه و تشنه به خیمه ای رسیدند كه پیرزنی در آن زندگی می كرد. از او آب طلبیدند. گفت این گوسفند را بدوشید و شیر آن را با آب بیامیزید و بیاشامید. چنین كردند. سپس از او غذا خواستند. گفت همین گوسفند را داریم بكشید و بخورید. یكی از آنان گوسفند را ذبح كرد و از گوشت آن مقداری بریان كرد و همه خوردند و سپس همانجا به خواب رفتند. هنگام رفتن به پیرزن گفتند: ما از قریشیم به حج می رویم. چون باز گشتیم نزد ما بیا با تو به نیكی رفتار خواهیم كرد. و رفتند. شوهر زن كه آمد و از جریان خبر یافت، گفت: وای بر تو گوسفند مرا برای مردمی ناشناس می كشی آنگاه می گویی از قریش بودند؟ روزگاری گذشت و كار بر پیرزن سخت شد، از آن محل كوچ كرد و به مدینه عبورش افتاد. حسن بن علی (ع) او را دید و شناخت. پیش رفت و گفت: مرا می شناسی؟ گفت نه. گفت: من همانم كه در فلان روز مهمان تو شدم. و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دینار زر به او دادند. آن گاه او را نزد برادرش حسین بن علی فرستاد. آن حضرت نیز همان اندازه به او بخشش فرمود. او را نزد عبدالله بن جعفر فرستاد او نیز عطائی همانند آنان به او داد [2] .



[ صفحه 95]



حلم و گذشت امام حسن (ع) چنان بود كه به گفته ی مروان، با كوهها برابری می كرد.


[1] .مأخذ قبل صفحه 131.

[2] صلح امام حسن ص 43.